لـب هایـت را با بـوسه ای میبـندم
بـاور کـُن بـوسه نمیفـهمد ,
آزادی بـیان یـعنی چـه …
لـب هایـت را با بـوسه ای میبـندم
بـاور کـُن بـوسه نمیفـهمد ,
آزادی بـیان یـعنی چـه …
بی تو با قافله ی
غصه و غم ها چه کنم؟!
تار و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم ؟!
شهریار
چه خوش خیال است
فاصله را می گویم
به خیالش تو را از من دور کرده
نمی داند جای تو امن است
اینجا در میان دل من
کاش میشد به جای فصل امتحانات
فصل آغوش یار را هم داشتیم…
آنوقت خرداد
شهریور
دی
همه را مردود میشدم
و تا ابد حبس در آغوشت میشدم…
نمی خواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا میدانند
این است که
هر چه می نویسم
عاشقانه ای برای تو می شود
من برای تو
تو برای من
ما برای هم
چقدر قشنگ است این عشق من و تو
تو را نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه
که تو را عادلانه در آغوش میکشم
عدل مگر نه ان است که هر چیز سر جای خودش باشد؟؟!
به دوست داشتَنت مشغولم . . .
همانند سربازی که سالهاست ؛
در مقری متروکه ،
بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد !
تو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم قلب منی ❤️
ما دو نفریم
دو نفر برای همه چیز
برای دوست داشتن
برای درد کشیدن
برای ساعتهای خوشی
دو نفر برای بردن و باختن
تنها دو نفر …!
❤️ من + تو = ما ❤️
زندگی را باید کنار گذاشت
گاهی حواس را پرت میکند
آدم باید شش دانگ حواسش
به دوست داشتن تو باشد
مجله تصویر زندگی
دوست داشتنِ تو
بذری ست که هیچ گاه
هیچ زارعی قادر نیست
مطابق آن را در جهانم بِکارَد
دیوار دوست داشتن کوتاه نیست
اما تو اگر بخواهی تا ثریا
برای دوست داشتنت قَد میکشم
فرقی نمی کند
جمعه باشد یا نباشد
برای من هر روز
همه چیز تعطیل است
غیر از دوست داشتنِ تو ❤️
اگر نهایت دوست داشتن
در قطره هاى باران باشد.
من دریاها را به تو تقدیم مى کنم
عاشقانه هایم را بخوان و بدان؛
دوست داشتن نه عقل میشناسد و نه منطق..
فقط یک “من “میخواهد و یک تو
چند سال دیگر دلت میلرزد
برای منی که دیگر تو را در گوشه ترین جای قلبم
هر شب میبوسم تا کنار بگذارمت
دلت تنگ میشود
برای منی که حرفهایت را از لبهایت نه از چشمهایت می خواندم
دلت تنگ میشود
برای لعنتی ترین دختری که
دیوانه وار قلمش را به رقص موهای تو وا میداشت
به خداوندی خدا سوگند
دلت برای همه ی دیوانه بازی هایم تنگ میشود
برای صدایم
برای آغوشم
برای نگاهم
حتی برای گریه هایم
قسم
قسم به همه ی سیب هایی که در خیالم برایم چیدی
دلت تنگ میشود
آن روز رو به روی آیینه بایست
و ایستاده برای غرورت کف بزن