شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

...................


دلتنگم و این درد کمی نیست،

که پشت هیچ خط تلفنی

صدای تو نیست

دلتنگم و این درد کمی نیست

که رو برمیگردانم و

جای تو خالی است ....


http://mj6.persianfun.info/img/92/6/Namayesh16/02.jpg

|یکش

در كودكي خواستم زندگي كنم راه را بستند

به ستايش روي آوردم گفتند خرافات است

به راستي سخن گفتم گفتند دروغ است

سكوت كردم گفتند عاشق است

عاشق شدم گفتند گناه است

و عاقبت خنديدم گفتند ديوانه است



یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

چــیزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...




به تو که فکر می کنم

بی اختیار

به حماقت خود لبخند می زنم

سیاه لشکری بودم

در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …

افسوس…

دلتنگی...........

دیشــــب باز دلـــم تنـــگ تــــو شد..

دیشـــب باز گریـــه کردم..

دیشـــب باز شیـــرین تر از شیـــرین در عشــــق بودم،

و دیـــوانه تر از فرهـــاد در فـــراق..

دیشـــب باز مجـــــنون لبخــند تو شــــدم و لیــــلی نگاهــــت..

دیشــــب همـــه افســــانه های عاشــــقی در مـــن تبلور یافـــــت...

دیشــــب باز نقاشـــی کشیدم..

نقاشـــی بودنــــت را

زیــــبا بود..


دیشــــب باز دلـــــم را قربـــانی کـــردم..

قربـــانی ر‌ؤیـــــای تـــــو

چقدر شیــــرین است رؤیــــای تـــو...

عشقم


مخاطبـــــ خاص ِ زندگے ِ مــــن...

با تمام ِ وجود مے گویم:

این روز ها عَجیب دل تنگــــ ِ توام

دل تنگــــِ اجابتـــــ چشمانتــــ

دل تنگــــ ِ رنگـــ نِگاهتــــــ

دل تنگــــ ِ بوے عَطرتــــــــ

تو که نیستے ...

انگار زندگے بودن را کــم می آورد و

بهانه گــیر نبودن استــ

تو کـه نیستے دلتنگے هایت مــرا از پا در می آورند ...


این جرم من است...عاشقی

✽•· به آغــوشِ تو مُحتاجَــم بَرای حِس آرامــش ·•✽


✽•· بَرای زندِگــی با تــو پر اَز شوقــم پـــر اَز خواهِــــش ·•✽



✽•· به دَستــــــای تـــــــــو مُحتاجـَــم برای لَمسِ خوشبختــــی ·•✽


✽•· واســـــه تَسکیـــــنِ قَلبـــی که بــَـراش عادَتـــــــــ شُــده سَختــی ·•✽



✽•· به چشمـــــای تو مُحتاجَــم واســه تَعبیرِ ایـن رویـا که بازَم میشه عاشـق شـد ·•✽


✽•· تو ایــن بی رَحمیه دنیــــــا ·•✽



✽•· بــــه لَبخنــــدِ تو مُحتاجــَـم که تنهـــــا دِلخوشیـــم باشه ·•✽


✽•· بــِــزار دُنیـــایِ بی روحـَــــم به لَبخندِ تو زیبــا شه ·•✽



✽•· به تــو مُحتاجمــو باید پَناه هِق هِقَم باشـی ·•✽


✽•· هَمیشه آرِزومـ بوده که روزی عاشِقَم باشی ·•✽

................

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد

جملات عاشقانه, دل نوشته

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم

جملات عاشقانه, دل نوشته

مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....

وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!

جملات عاشقانه, دل نوشته

به "سگ" استخون بدی ..

دورت میگرده

واست دم تکون میده !!!

من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!

جملات عاشقانه, دل نوشته

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

جملات عاشقانه, دل نوشته

گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...

؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....

جملات عاشقانه, دل نوشته

دلم تنگ شده

براي وقتي كه مي گفتي :دلم واست تنگ شده

دلم تنگه..

براي بودنت

شايدم لبخند خودم

دلم براي همه چيز تنگ شده جز

نبودنت !

جملات عاشقانه, دل نوشته

برای خیانت ،

هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام

به انـــدازه تــــظـــاهـــر

به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...

جملات عاشقانه, دل نوشته

دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،

آهای جماعت...

میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟

شما دقیقا چه رنگی هستید؟!

رمانتیک...

جملات عاشقانه, دل نوشته

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.

جملات عاشقانه, دل نوشته

کلاغ جان!

قصه من به سر رسید...

سوار شو!

تو را هم تا خانه ات می رسانم...

جملات عاشقانه, دل نوشته

همی گویی غمش را در دل نگهدار

نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟

جملات عاشقانه, دل نوشته

به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست

جملات عاشقانه, دل نوشته

به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...

نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما رو دید گریه کرد

جملات عاشقانه, دل نوشته

اﯾﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ...

ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺁﺏ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ!

ﻗﺎﺿﯽ ﺟﯿﺮﻩ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ!

آنچه نقد است فقط جان توست،ﮐﻪ ﻗﺴﻂ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ!!!

جملات عاشقانه, دل نوشته

از دنیـــای ِ واقــعـی و نــامــردیــاش ! پنــــاه آوردیــــم بــه دنیــای ِ مـجــازی !

غــافـل از این کــه ، آســمون ، هـــمون آسـمونــه ...

جملات عاشقانه, دل نوشته

سعی نکن متفاوت باشی!

فقط "خوب باش"

خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است...

جملات عاشقانه, دل نوشته

کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم

که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!

جملات عاشقانه, دل نوشته

وقتی داریم به یکی فکر میکنیم نیست کنارمون!

وقتی میاد کنارمون باشه

دیگه بهش فکر نمیکنیم!

آحرش نفهمیدم زمان چیو حل میکنه؟

جملات عاشقانه, دل نوشته

از عذاب بی تو بودن،در سکوت خود خرابم

دوری از صورت ماهت،هر نفس میده عذابم

خاطرات با تو بودن شب و روز میاد بخوابم

اینه آخرین کلامم ،بخدا بی تو خرابم

جملات عاشقانه, دل نوشته

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

جملات عاشقانه, دل نوشته

دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

جملات عاشقانه, دل نوشته

حـقـیـقـت دارد !

کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی

تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه

بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !

آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!

جملات عاشقانه, دل نوشته

وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت,

از این همیشه ها که ندارند باورم ,

حال مرا نپرس که هنجارها مرا

مجبور می کنند بگویم که بهترم...

جملات عاشقانه, دل نوشته

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !

جملات عاشقانه, دل نوشته

بعضي زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــايـــد روشونو باز كنــــي

و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــ ــــي ...

تــــــــا يــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــي آدمـــــــــــــا

نبــــــــــــــــــــايـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـايـــد! ! !

جملات عاشقانه, دل نوشته

می گوید: کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند ...

این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !

و گونه کسی را سرخ نمیکند !

جملات عاشقانه, دل نوشته

می گویـــــــــم : مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است ! تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!

یکی دیروز و یکی فردا .

جملات عاشقانه, دل نوشته

انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛

بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد .

جملات عاشقانه, دل نوشته

دوره، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند

ولی هرگز خواب هم را نمی بینند .

جملات عاشقانه, دل نوشته

اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد

باور محال بودنش را عوض کن .

جملات عاشقانه, دل نوشته

برنده می گوید مشکل است، اما ممکن

و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل .

جملات عاشقانه, دل نوشته

زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش

لایق بهترین هایی .

جملات عاشقانه, دل نوشته

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن .

عشق علی و مریم....

سلام عزیزم . دارم برات نامه می نویسم . آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه .
کاش منو تو لباس عروسی می دیدی . مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود ؟! علی جان دارم میرم . دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم . می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم .
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم . ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم . دارم
میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی ، یادته ؟! گفتم یا تو یا مرگ ، تو هم گفتی ، یادته ؟! علی تو اینجا نیستی ، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی ؟! داماد قلبم تویی ، چرا کنارم نمیای ؟ !
کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه . کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند . علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت . حالا که چشمام دارند سیاهی میرند ، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره . روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد ، یادته ؟! روزی که دلامون لرزید ، یادته؟ !
روزای خوب عاشقیمون، یادته ؟! نقشه های آیندمون ، یادته ؟! علی من یادمه ، یادمه چطور بزرگترهامون ، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند . یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش .
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری . یادته اون روز چقدر گریه کردم ، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه ! می گفتی که من بخندم . علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم .
هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی
نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام .
روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات .
دارم به قولم عمل می کنم . هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ .
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم . نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه . همین جا تمومش می کنم . واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام
وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان !
عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم . دلم برات خیلی تنگ شده . می خوام ببینمت . دستم می لرزه .
طرح چشمات پیشه رومه . دستمو بگیر . منم باهات میام . . .
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و
گریه می کنه .
سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده
که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه .
آره پدر علی بود ، اونم یه نامه تو دستشه ، چشماش قرمزه ، صورتش با اشک یکی شده بود . نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود . هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود .
پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به
قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود .
حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده . حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت ! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند .

دوسم داریی؟

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)

........................

این شعر روتقدیم کسایی میکنم ک دوست داشتن رو تجربه کردن ولی درکنار هم بودن رو نه...

صدای شاعر

رویا، نگاه کن چه نجیبانه می روم

گنجشکک تو بودم و از خانه می روم

باور نمی کنم که مرا دور می کنی

رد امید و خاطره را کور می کنی

باور نمی کنم که تو مال کسی شدی

بال مرا شکستی و بال کسی شدی

دیدم کنار باغچه جایم کسی نشست

دستش به باغچه رفت وسنبل دلش شکست

وقتی که مست دست در اغوش باغ کرد

غمگین ترین بنفشه ی در باغ، داغ کرد

رویای قصه های دل بی زبان من

اینک عبور خاطره ها، شوکران من

امشب، خوشم به خاطره هایی که ماندنی است

رویای ناتمام جوانی که خواندنی است

یادش به خیر؛ گپ زدن عصر ها و شب

با لکنتی همیشگی و شرم و آه و تب

دستت به دست من؛ و دلم پر ز واهمه

جانم پر از عرق ؛سخنم محو وهمهمه

فنجان چای؛قوری و گرمای ما به راه

آن بوسه های چون عسل کیمیا به راه

یادش به خیر حکم به دل کردن و هراس

دستم تهی ز دل؛ ورقم هرچه غیر آس

یادش به خیر؛ خواندن حافظ؛ و مولوی

آواز زیر ریزش باران ز مثنوی

باران بهانه بود که باشم کنار تو

من داغ داغ می شدم و بی قرار تو

در زیر چتر مشکی تو حال من خراب

من دزد بوسه بودم و تو چشمه ی شراب

عشقم مجاز بود ،مجازات من غریب

دستم نمی رسید به آن باور نجیب

خاتون خاطرات سیاه و سپید من

گرمی فزای بستر سرد امید من

با روسری سرخ تو پیوند من به جاست

چادر نماز گل گلیت عشق را گواست

در مجمع الجزایر احساس من؛ پری!

هستی و بوده ای و بباشی به دلبری

اینک که می روی به خدا می سپارمت

نزدیک یا که دور بدان دوست دارمت


ب روز شیممممم

ویلیام پدن» در مورد سوال «نویسنده‌ها، نویسنده به دنیا می‌آیند یا تبدیل به نویسنده می‌شوند؟» می‌نویسد: «باید بگویم که توفیق ادبی به دو عامل وابسته است: داشتن توانایی ذاتی برای شروع و احساس نیاز به گسترش این توانایی ذاتی از طریق تلاش بی وقفه در گسترده ترین ابعاد ممکن. اگر نویسنده‌ای برای کار کردن و سخت کار کردن مصمم نباشد، همه نبوغ نهفته در وجودش – حتی اگر مشابه نبوغ جان کیتس، شارلوت برونته یا توماس وولف هم باشد – نه برای خودش و نه برای جامعه اش هیچ ارزشی نخواهد داشت.»

بخش ادبیات تبیان
نوشتن

فرض کنید برای اولین بار با نویسنده‌ای رو به ‌رو می‌شوید و ته دلتان از او خوشتان می‌آید و چیزی در نگاه اول شما را تغییر می‌دهد و تصمیم می‌گیرید با چنین آدم‌هایی ارتباط بیشتری داشته باشید. بی آنکه خودتان در تصمیم خود دخیل باشید شما نسبت به او علاقه مند شده‌اید. این ارتباط و تاثیر پذیری در نگاه شما نسبت به نویسنده و کتاب هایش وجود دارد. از اطلاعاتی که درباره کتب هایش دارید تا چیزی که درباره شخصیت‌های داستانی اش می‌دانید، همه در شکل گیری ارتباط با نویسنده مورد علاقه تان نقش دارند.

«هری گلدن» در مقاله «نویسندگی مادرزادی است؟» می‌نویسد: «آدم‌ها نویسنده به دنیا نمی‌آیند، همان طور که مدیر اقتصادی اگر بپذیریم که چیزی به نام نویسنده مادرزاد وجود دارد، آن وقت باید بپذیریم که چیزی هم به نام نویسنده بدِ مادرزاد وجود دارد. شرایط متافیزیکی حول و حوش چنین مقوله‌ای بیش از حد پیچیده خواهد شد و جلویِ وجود هر معیاری را برای ارزیابی و ارزش‌یابی خواهد گرفت.»

چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده می‌کند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به خصوص نویسندگان خوب؛ آنها که حرفی برای گفتن دارند.

«یاشار کمال»، نویسنده ترکیه، در مورد «رابطه داستان نویسی با تحصیلات» در مقدمه کتاب «اگر ما را بکشند» می‌نویسد: «آیا نویسنده‌ای را سراغ دارید که هنرش را در مدرسه یاد گرفته باشد؟» بدون شک یکی از پیش نیازهای داستان‌نویسی، داشتن سواد خواندن و نوشتن است ولی نیاز حتمی به تحصیلات بالا و دانشگاهی نبوده و نیست. جک لندن، ارنست همینگوی، ویلام فاکنر و ریچارد رایت نویسندگانی بودند که تحصیلات و مدارج تحصیلی چندانی نداشته‌اند ولی از سویی نویسندگانی بوده‌اند که تحصیلات دانشگاهی داشته اند، اما رشته تحصیلی آنها با هنر نویسندگی شان ارتباط نداشت؛ مانند «داستایوفسکی» مهندس نقشه کش، «آنتوان چخوف» پزشک، «آلبرکامو» فلسفه و «غلامحسین ساعدی» روان پزشک.

چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده می‌کند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به خصوص نویسندگان خوب؛ آنها که حرفی برای گفتن دارند.

هیچ نویسنده‌ ذاتی وجود ندارد، فقط نویسنده‌هایی وجود دارند که مطالعه می‌کنند. برای نویسنده شدن هیچ راه دیگری جز مطالعه وجود ندارد.

استاد «جمال میرصادقی» سه عامل را برای نویسنده شدن ضروری می‌داند. علاقه، پشتکار و شناخت عناصر و ابزار کار داستان. میرصادقی در کتاب «شناخت داستان» در مورد «چگونه نویسنده شدم» می‌نویسد: «برای من هرگز روشن نیست که چطور و چگونه نویسنده شدم. وقتی به گذشته بر می‌گردم، می‌بینم هرگز به آن فکر نکرده بودم؛ اگرچه شاید آرزویش را داشتم، اما آن را پایگاه باشکوهی می‌دیدم که دست نیافتنی و رویایی می‌نمود و رسیدن به آن ناممکن و دور بود. نویسندگی، مثل چراغی بود که از پشت مهی انبوه، کم کم و به تدریج به من نزدیک شد و همه ذهن و فکر و جان مرا در خود گرفت.»

داستان نویس، حتما لازم نیست از هر دانشی اطلاعات کاملی داشته باشد. اما باید تا اندازه‌ای سواد داشته باشد که جهان داستانش، جهانی قابل زیست باشد. همان طور که «هری گلدن» می‌گوید: «همه چیزی که نویسنده‌ها به ارث می‌برند، سنت نویسندگی است. تنها و تنها به کمک این میراث است که نویسنده‌ها دنیای مطلوب شان را خلق می‌کنند.»


منبع: آرمان - مصطفی بیان

اشنایی.....

سلام..... مرسی از اینکه این وبو برای دیدن انتخاب کردین.همین طور ک میدونید این وبلاگ شاید بابقیه وبا فرق داشته باشه .یعنی من میخوام نویسنده خودتون باشید هرچی ک دوست دارید بنویسید کاملا ازاده حالا این نوشته ها میتونه خاطره,تجربه,دکلمه یا هرچیز دیگ باشه ب خاطر همین ازتون خواهش میکنم تو وب خودتون عضو شید و مطلب بزارید تا با کمک هم ی وب خوب بسازیم.مرسی از انتخابتون....

شب خوش













first
222324252627
28